Logo

نماز باران

سه شنبه , 16 بهمن 1386 , 00:00

اشاره:
يكي از حوادث مهمي كه تاريخ قم شاهد آن بوده نماز باران آية اللّه سيد محمّد تقي خوانساري است. مقاله حاضرروايتي است خواندني از اين حادثه مهم كه نويسنده ارجمند با بياني هنري به نگارش درآورده است.

زندگي نامه آية اللّه سيد محمد تقي خوانساري
وي در رمضان (1267 ق) در شهر خوانسار پا به عرصه حيات گذارد. پدرس سيد اسداللّه، از عالمان شهر بود.تحصيلات ديني ايشان در حوزه خوانسار آغاز شد. سپس رهسپار حوزه نجف شد. چهار سال نزد اصولي برجسته،آخوند خراساني و فقيه دانشور سيد محمد كاظم طباطبايي توشه برگرفت. بعد از ارتحال اين دو در درس آية اللّه نائيني و آقا ضياي عراقي حاضر شد. با تهاجم انگليس به عراق - كه آن زمان در قلمرو عثماني قرار داشت - در خلال جنگ جهاني اول به صف مجاهدان پيوست. با شكست قواي عثماني در حالي كه از ناحيه پا مجروح شده بود به اسارتدشمن درآمد و چهار سال در جزيره سنگاپور، به اسارت به سر برد. پس از رهايي از اسارت به حوزه نو بنياد سلطان آباد رفته و به احترام آية اللّه حائري در درس ايشان شركت مي كرد. خود نيز در آن جا به تدريس فقه، اصول و حكمت پرداخت. با شناختي كه آية اللّه حائري از او پيدا كرد، در سلك ياران نزديك و مشاوران برجسته آن بزرگوار درآمد،چنان كه مشوق ايشان در هجرت به قم شد. پس از آية اللّه، حائري، به علاوه آية اللّه حجت و آية اللّه صدر او يكي ازمراجع سه گانهاي شد كه رداي زعامت را بر دوش گرفت. اما اين سه براي زدودن شائبه هاي تفرقه، آية اللّه بروجردي رابه قم فرا خواندند و با اصرار، ايشان را بر مسند زعامت عامه نشاندند. از شاگردان برجسته ايشان، ميتوان از آية اللّه محمد علي اراكي و آية اللّه مجتبي عراقي نام برد. آية اللّه خوانساري هم گام با آية اللّه حاج حسين آقا قمي- پيش گام مبارزه عليه كشف حجاب - در اين مبارزه شركت نمود و با شروع شكل گيري توطئه اشغال فلسطين با فرياد آية اللّه كاشاني هم نوا بود.

با شروع نهضت ملي ايران با فتوايي سرنوشت ساز، ملي شدن نفت را خواستار شد و هم چنين در برگزاري پرشورانتخابات مجلس هفدهم، نقش برجسته اي ايفا كرد. و سرانجام در پاييز سال (1331ش) در شهر همدان ديده ازجهان بست و به احرام جانان درآمد.

از حوادث مهمي كه آن را ميتوان از آثار شهودي و عيني حضرت آية اللّه خوانساري در رابطه با دين برشمرد، نمازباراني است كه او آن را اقامه كرد تا تجلّي دعا و نماز را در زندگي به گونه اي ملموس آشكار كند.

و اينك آن ماجرا:

ايران در اشغال متفقين
در شهريور سال 1320 متفقين حضور گستردهاي در ايران پيدا كردند. آنها با استفاده از درهم پاشيدگي حكومت مركزيوقت، نبض امور را در بسياري از مناطق حساس به دست گرفتند. در اين موقع موجي از قحطي و كمبود در كشور به راهافتاد و نرخ كالاهاي عمومي به شدت افزايش پيدا كرد؛ و اين در حالي بود كه اكثريت قريب به اتفاق مردم، در فقر وفلاكت به سر مي بردند.

در اين اوضاع و احوال، عدهاي از تجار سودجو، با احتكار كالاهاي مورد نياز مردم به اين بازار آشفته دامن زدند.

قسمتي از سپاه متفقين كه شامل چندين هزار افسر و سرباز آمريكايي و انگليسي و روسي بود، در شهر قم استقرار وشهر را در محاصره چادرهايشان مي گيرند.

منطقه خاكفرج كه تعدادي درخت سبز، ساختمان و چاه آب در آن قرار داشت و به علت وجود مزار امامزاده، هم زيارت كده و هم تفرج گاه اهالي قم به حساب ميآمد، يكي از قرارگاه هاي متفقين مي شود. بعد از بازگشت مدتي كنترل تقريبي شهر نيز در اختيار اين نيروها قرار مي گيرد.

خشك سالي
زمين هاي مساعد و وسيع شهر قم، به علت نبودن رودي دائمي در آن، فاقد يك سيستم آب رساني منظم بود، و بهصورت ديم كشت ميشد. اگر باران هاي بهاري دست نوازش بر آنها نمي كشيد و با مهرباني، طراوت دلانگيز خود را به آنها هديه نمي كرد، نمي توانستند دايه بذري گردند و در دامن خود خوشه گندمي بپرورند.

و حال با گذشت دو ماه بهاري از سال 1323، هنوز تشنگي كام زمين را ميفرسود و سيمايي سوخته و پژمرده بدانداده بود.

مردم كه با ادامه اشغال كشور توسط متفقين وضعيتي پريشان داشتند و خطر قحطي آنان را مصيبت زده و نگران ساخته بود، با بروز خشك سالي در برابر وضعيتي بحراني قرار گرفتند.

از طرفي نابساماني حكومت ايران موجب شد تا يأس و نوميدي گستردهاي بر آنان هجوم آورد:

در آن زمان اكثر ساكنان شهر مقدس قم، جز كشاورزي به كار ديگري اشتغال نداشتند، مي رفت كه شادي بهار از چهره كشاورزان رخت بربندد. آنان كه به اميد سخاوت ابرها، زمين ها را با رنجي فراوان آماده كرده و بذرها را در آنهافشانده بودند، حال مي ديدند بذرهايي كه فرزندان رنجشان بودند، در خلوت مزارع نمي توانند بشكفند و كوير آن ها رامحكوم به مرگ خواهد كرد و آنها را لب تشنه به كام خويش خواهد كشيد. چشمان منتظرشان، هر روز به جستجوي ابرهاي تيره مي گشتند؛ اما آنها ابري در آن گسترده پهناور آبي نمي يافتند. گاه هم كه چشمانشان از ديدن ابري تيره،درخششي مي يافت و نور اميدي به دلشان مي تابيد، تنها غرشي از ابر بر مي خاست و بعد هم آن تكه ابر بي هيچ بارشي سفر مي كرد.

چاره جويي
اهالي قم كه طي قرون متمادي، هماره سر بر آستان اهل بيت ساييده بودند تا با آنان هم خو گردند، سپاه يأس از دلخويش رانده و چاره را از دين مي جستند؛ ديني كه مدعاي آن بهروزي و فلاح انسان در زندگي اين جهاني و آن جهاني است.

عمق بينش ديني، بلنداي اميد را نمايان ساخته و وسعت صبر و باور را پهنا مي داد، پهنايي بس شگرف و حيرت زا.

انسان اسلامي، ديگر آن انسان ظاهر بيني نيست كه اجزاي عالم را گسيخته بيند. به طوري كه جز ضرورت و جبر بر آن حاكم نباشد تا انعطافي از خود نشان ندهند؛ بلكه او مي داند و مي بيند كه تار و پود عالم با هم، پيوستگي و هم سوييدارد و به بندگي جبري عاشقانه است. دعا كه نماز جلوهاي از آن است، فرهنگي است كه از چنين توحيدي برآمده ورنگ گرفته است. اين بود كه تصميم مردم قم برخواندن نماز باران دو چندان شد.

اما چه كسي ايشان را در اين همت كمك خواهد رساند و اين جمع پراكنده را براي نماز باران جمع خواهد ساخت؟چه كسي مي تواند عهده اين مسؤوليت را بر دوش نهاده و ياراي بردن اين جمع را به سقاخانه خدا داشته باشد؟ و اين انديشه ها بود كه در اذهان كاوشگر مردم جولان ميزد تا مقصود را بيايند، امامي كه بتواند اين خواستن را با خلوص وصفايش معنا بخشد و تا مرز اجابت برساند كه اگر خواستن باشد، اجابت گر هست.

آية اللّه اراكي (ره) از آن روزها چنين ياد ميكند: «مدتي بود كه مرتب تودههاي ابري جمع مي شد و آسمان را پر مي كرد،و مي غريد و رعد و برق مي شد؛ اما حتي يك قطره باران نمي باريد، مردم چشم انتظار يك بارش بودند؛ نه يك دفعه نه دو دفعه؛ بلكه چندين بار همين طور شده بود و بالاخره مردم مأيوس شدند. جمعتي آمدند درب منزل آقايان:خوانساري، حجت و آقاي صدر. آقايان حجت و صدر به مردم مي گويند، برويد حقوق واجب را ادا كنيد تا آسمان وزمين هم فتح بركات كنند. در اثر منع كردن حقوق خداوند از مالتان باران سد شده و باب بركات از زمين و آسمان بسته شده، برويد و اينها را ادا كنيد. مردم آمدند پيش آقاي خوانساري و گفتند آقا شما بيائيد و نماز استسقاء را برپا كنيد،ايشان جواب نمي دهند و موكول به بعد مي كنند، مردم هم بدون اطلاع ايشان به در و ديوار اطلاعيه كردند كه آقاي خوانساري روز جمعه، جهت نماز استسقاء تشريف مي برند. صبح آمدند و به ايشان خبر دادند كه آقا! در و ديوار شهرپر شده از اين اطلاعيه، آقا فرمودند: چه كسي چنين كاري كرده، من اطلاع نداشتم. براي نماز استسقاء خواندن شرايطي هست و همين طوري كه نمي شود. آن روز كه به آقاي خوانساري اطلاع دادند، روز پنج شنبه بود.

اين شد كه آن بزرگوار درد آشنا با عطوفت پدرانه اي كه داشت، نتوانست به آن خيل رهيده از هر جا «نه» بگويد و آنها را ازخود براند. چه اين كه اين همه اصرار و استواري در عزم، تنها براي پاسداشت سنتي بود كه يكي از قلّه ها بلند معنوي واجتماعي است. گويا تقدير چنين بود كه كسي به احياي نماز باران اهتمام ورزد كه نماز جمعه پس از قرن ها با قامت او،استواري يافت و سربرافراشت. هم او كه هر جمعه مردم را با خطبه هايش از فرش تا عرش مي برد و جانشان را تازه مي كرد. او سزاوارترين فرد براي اقامه نماز استسقاء - طلب باران از خدا - بود.

اعتماد به خدا
خيلي ها، از جمله دوستان نزديك به حضرتش مي گفتند: «اگر اين نماز بي اثر باشد و باراني نبارد، شما چه مي كنيد؟ ديگر آبرويي براي شما نمي ماند و موقعيت ارزشمندتان هم پيش مردم دچار تزلزل مي شود.

آية اللّه خوانساري كه خيلي پيش از اين واقعه هر چه رنگ و بوي غير داشت از دل زدوده بود، اكنون نيز جز به خدا و«خواست او» نمي انديشيد؛ به آنان پاسخ مي دهد كه: «من به دستوري كه از شارع مقدس اسلام رسيده، عمل مي كنم ووظيفه خود را انجام مي دهم و بيمي از گفته اين و آن ندارم؛ آنچه صلاح باشد، واقع مي شود».

آية اللّه اراكي در اين باره ميگويد: به ايشان بسيار گفتند: آقا! صحيح نيست اين نماز را بخوانيد؛ حتي خود بنده هم توسط يك كسي اين پيغام را به ايشان دادم و ايشان اصلاً اعتنايي نكرد.

اين بي اعتنايي ها چنان كه خود بعدها گفته، از آن رو نبود كه او مغرور به خود باشد؛ بلكه ايمان راستين او به حقيقت، او را وامي داشت كه در آن وانفساي حضور بيگانه، استقامت ورزد.

توطئه
زمان كم كم به لحظه موعود نزديك مي شد توطئه اي در شهر در حال شكل گيري بود.

بهائي ها كه ساخته و پرداخته پير استعمار انگليس بودند با حضور نيروهاي آن كشور در ايران فعاليت هاي گستردهاي براي توطئه كرده بودند.

البته آنها در شهر مذهبي قم با نقش سازندهاي كه عالمان دين در جهت گيري مردم در برابر انحرافات ايفا مي كردند، نمي توانستند به نقشه هاي خود جامه عمل بپوشانند. از اين رو مترصد فرصت هايي بودند تا به طريقي انتقام خود را از علما و همچنين مردم قم بگيرند و آتش خشمي كه از آنان در خود داشتند، فرو نشانند. از اين رو بعد از آگاه شدن ازبرگزاري قريب الوقوع نماز باران درخاكفرج، در جلساتي كه در شهر داشتند، تصميم گرفتند تا زمينه اين انتقام را فراهم آورند.

بهائي ها با استفاده از اعتماد و روابط صميمانه اي كه با فرماندهان نيروهاي متفقين مستقر در شهر به خصوص ژنرال هاي انگليسي داشتند - كه بعدها اين روابط با حضوري كه افراد اين تشكيلات از قبل در ادارات قم دست و پاكرده اند و برقراري نوعي ارتباط اداري كه اهميت به سزايي براي متفقين براي تسلط بر شهر داشت، روز به روزگستردهتر شده و گرمي و تحكيم مي يافت - به آنها گزارش مي كنند كه در شهر خبرهايي هست و مردم مي خواهند روزجمعه سر به شورش بردارند، بعد با هجومي برقآسا؛ پادگان خاكفرج را تصرف كرده و شما را از شهر بيرون كنند.فرماندهان كه خود نگران زمينه هاي منفي حضورشان در ايران بودند، به نوعي متقاعد شده و گزارش مزبور را باوركردند. با تشكيل جلسه اي تصميمات لازم را در اين باره ميگيرند كه از جمله آنها آماده باش نيروها در روز جمعه بود.

به سوي نماز
روز موعود فرا ميرسد و در حالي كه خيل عظيم جمعيت سجاده اي نماز به دست داشتند، با پاهاي برهنه از گوشه وكنار شهر راهي ميشوند تا به صحراي خاكفرج كه در نيم كيلومتري شهر قرار داشت و مصلاي شهر محسوب مي شد، بروند.

آية اللّه خوانساري هم با طمأنينه و آرامشي مخصوص و در حالي كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك خود را انداخته بود، با عده اي از همراهان به سمت نقطه تعيين شده حركت مي كند. روحانيون همراه آية اللّه، عمامه هايشان رابرداشته و پابرهنه شده بودند. جنب تنها پل شهر كه پشت مسجد امام عسكري عليه السلام قرار داشت، جمعيتي بالغ بربيست هزار نفر كه دو سوم ساكنان شهر قم را تشكيل مي داد، هم چون سيلي در بستر رودخانه روانه بودند.

در حالي كه آية اللّه پيشاپيش جمعيت در حركت است تكبيرگو به دنبال ايشان مي آيند. ذكر لا اله الا اللّه پيوسته ازجمعيت برميخيرد و هوا آغشته از عطر دل ا نگيز ياد خدا مي گردد. كودكان را از مادرانشان جدا كردهاند، محشري برپاست؛ فرياد ضجه و ناله مردم، شكوه ماتمي بزرگ به صحنه آورده است.

انسان به ياد خدا آمده، ميرفت تا توسن عقل را وانهد و بر مركبي راهوارتر نشسته و به آفاقي سپيد اميد بندد.

مردم بعد از مدتي به نزديكي هاي پادگان مي رسند.

فرماندهان آن جا كه پيش از اين به نيروهاي خود آماده باش داده بودند، با نزديك شدن مردم احساس خطر جدي كرده و دستور مي دهند كه نيروهاي مستقر در پادگان در آرايش دفاعي كامل باشند. از اين رو تيربارها و توپ هاي موجود درپادگان مسير حركت مردم را نشانه رفته و سربازان هم با تجهيزات لازم در سنگرهاي مناسبي قرار مي گيرند تا اگرجمعيت خواست حركت مشكوكي بكند، بتوانند به راحتي درصدد مقابله با آنان برآمده و غافلگير نشوند.

مردم هم چنان آرام و باوقار در حالي كه سيماي عارفانه اي به خود گرفته اند، لبهايشان مترنم به ذكر خداست. از كنارپادگان رد مي شوند و كمي دورتر اجتماع مي كنند تا آماده اقامه نماز باران گردند.

عبور آرام مردم با ذهنيتي كه از طرف بهايي ها براي فرماندهان ساخته بودند، راست نمي آيد؛ بنابراين دستور مي دهندكه تحقيقي پيرامون اين حركت انجام شود.

گروه تحقيق هم به همراه مترجمي به ميان جمعيت رفته و از آنان انگيزه حركتشان را در آن حوالي جويا مي شوند.برخي از مردم انگيزه حركت را براي آنها تشريح كرده و مي گويند: «ما مي رويم تا نماز بخوانيم و از خداي متعال درخواست باران كنيم؛ چون مدت مديدي است كه باران نيامده و مزارع ما در معرض نابودي قرار گرفته است». هر چند اين جواب براي آنان كه در فرهنگ مادي گراي غرب - فرهنگي كه واگرايي مذهبي خصيصه برجسته آن است - رشد ونمود يافته بودند، جوابي غريب به نظر مي رسيد و شايد در دل به كار اينان نيش خند هم مي زدند، با اين حال آنها كارتحقيق را پايان يافته تلقي كرده و به پادگان باز مي گردند.

بعد از گزارش نتيجه گروه تحقيق، فرماندهان پادگان متوجه مي شوند، خبري را كه بهائيان شهر به آنها داده بودند، كذب محض بوده است و چون اين ماجراجويي خطرناك، ميتوانست درگيري پر دردسر و ناخواسته اي را بر آنان تحميل كند، فرمان دستگيري خبرچينان بهايي را مي دهند تا مجازات مناسبي را در مورد آنها به اجرا گذارند؛ اما بهائي ها پيشاز اين صلاح خود در آن ديده بودند تا پنهان شوند؛ چون، چه در صورت عملي شدن نقشه انتقام و چه در صورت لورفتن آن، آنها در وضعيتي مخاطره آميز قرار مي گرفتند؛ از اين رو جستجو براي يافتن آنان به نتيجه اي نمي رسد.

در عروج نماز
مؤذن ها از ميان جمعيت بر مي خيزند، صداي الصلاة آنان در فضا طنين افكن مي شود. آية اللّه خوانساري نماز باران را آغاز مي كنند...

در اين جا ادامه نوشتار را از كتاب ارجمند رياض السالكين كه توصيف مشروحي از كيفيت انجام اين نماز ارائه داده است پي مي گيريم:

«نماز باران نماز دو ركعتي است كه در آن امام جماعت در ركعت نخست، حمد و سوره اي را با صداي بلند قرائت كرده و بعد از آن پنج تكبير مي گويد و به دنبال هر تكبيري كه گفته مي شود، قنوتي هم مي خواند. در اين قنوت از خداوند متعال آمرزش طلبيده و درخواست باران، فراواني آب، برخورداري از رحمت و طلب مي كنند».

دعايي كه براي قنوت نقل شده، اين است: «خدايا! خلق را كه بردگان و كنيزان تواند و چهارپايانت را آب بنوشان ورحمت خود بگستر و سرزمين هاي مرده ات را زنده ساز». بعد تكبير ششم را گفته و به ركوع مي رود و دو سجده به جا مي آورد و سپس ركعت دوم را مانند ركعت اول مي خواند، با اين تفاوت كه به جاي پنج تكبير چهار تكبير مي گويد.

بعد از گفتن سلام نماز، رداي خود را وارونه كرده، به اين شكل كه قسمت سمت راست را بر شانه چپ و قسمت چپ آن را بر شانه راست اندازد. در همان حال به ايراد خطبه مي پردازد. پس از اتمام خطبه ها، رو به قبله كرده و صد مرتبه«اللّه اكبر» مي گويد، بعد به طرف راست خود متوجه شده و صد مرتبه ذكر: «لا اله الا اللّه» را تكرار مي كند، پس ازآن رو به جانب چپ كرده و صد مرتبه ذكر «سبحان الله» مي گويد، سپس پشت به قبله كرده و رو به روي مردم صد مرتبه «الحمد اللّه» مي گويد.

او بايد در گفتن همه اين اذكار صداي خويش را بلند كند.

مردم هم او را در گفتن اذكار، همراهي مي كنند، بدون اين كه روي خود را به چپ و راست برگردانند.

بر كوي نياز
آن روز نماز خوانده شد؛ اما اثري از استجابت ديده نشد. اما آية اللّه خوانساري، داناي راز بندگي كه بارها عطوفت ومهرباني پايان ناپذير خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، به خوبي مي دانست كه «خواستن» با اصرار اگر به حقيقت خود برسد، رحمت گسترده خداي متعال در وسعتي بي انتها، خود را نشان مي دهد و محال است خداوند در برآوردن آن لحظه اي درنگ كند. از اين رو تصميم مي گيرد تا بار ديگر با جمعيتي اندك و با خلوص بيشتر راهي كوي دوست گردد.

فرداي آن روز، بعد از پايان درس و بحث، رو به شاگردان خويش كرده و از آنان مي خواهد كه در اين سفر، هم پاي اوشوند.

آية اللّه خوانساري در حالي كه برخي از نزديكان ايشان، آن بزرگوار را در ميان خود داشتند، با شاگردانش و عده ديگريكه به اين جمع پيوسته اند، به باغهايي كه پشت قبرستان نو قرار داشت رفته و نماز باران ديگري آن جا مي خواند.

چون سخن بدين جا رسيد. شايسته است زمزمه هاي باراني را از زبان امام سجاد عليه السلام بشنويم:

«معبودا! مهربانيت را بر ما گستر، به باراني به قطرات درشت كه فرو ميريزد، از ابري كه روانه است تا بروياند، جلوه هاي زيباي گياهت را در گستره همه افقهاي هستي و دشت ،گشوده دار بر بندگانت به رسيدگي ميوه ها و زنده گر شوسرزمين هايت را با مايه بستن شكوفه ها.

و گواه گير فرشتگان بزرگوار و نويسندات را بر آب نوشاني سودمند از خودت كه فراواني اش پيوسته و ريزشش دامنه دار باشد، باراني تند و شديد كه آنچه را از گياهانت مرده اند. حيات داده و كاستي ها را تلافي كند و برآور ثمره هايي كه به بار خواهند نشست و بيافزايد روزيها را، ابري درهم فشرده و كام بخش كه فراگير و خروشنده باشد، ابري كه نه بارانش مدام بارد، نه برقش فريبنده باشد.

بارالها! بنوشان ما را به باراني كه قحطي را برده و علف زارهاي پردامنه و وسيع را سرسبزي بسياري دهد و قامت گياه پژمرده را راست كند و برشكستگي آن مرهم خرّمي نهد.

بارالها! بنوشان ما را نوشاندني كه تل ها و تپه ها را شسته و چاه هاي عميق را پرسازد و چشمه ها را از دل كوهها بيرون آورد و درختان را سبزپوش كند، نوشاندني كه نرخ ها را در همه شهرها بكاهد و چهارپايان و آفريده هايت را بهبودي بخشد، نوشاندني كه روزي هاي پاكيزه را بر ما كامل كند و كشت و زرع مان را بروياند، پستان ها را پر شير كند و نيرويي بر نيروها افزايد.

خدايا! سايه ابرها را چنان نكن كه بادهاي گرم در زير آن بوزد و يا سرمايش بر ما شوم باشد و يا باريدنش بر ما بارش عذاب باشد و آبش تلخ و شور.

خدايا! بر محمد و خاندانش رحمت فرست و از فزوني هاي آسمان و زمين ما را روزي بخش، همانا تو بر انجام هر كاري توانايي.

تمسخر
غروب يك شنبه فرا مي رسيد و آسمان بدون تكه اي ابر، نظاره گر درخشندگي خورشيد بود؛ بنابر گزارش هواشناسي كارشناسان انگليسي كه در پادگان خاكفرج قم به سر مي بردند، به هيچ وجه احتمال ريزش باران نمي رفت.

در اين گيرودار، برخي از ناباوران، مردم شهر را كه در نماز باران حضوري باشكوه به هم رسانده بودند، به تمسخرگرفتند. گاه به افرادي كه از ميان رود خشكيده عبور مي كردند، فرياد ميزدند: «آهاي! مواظب باشيد سيل شما را نبرد!»و گاه هم افرادي را دست انداخته و به آنها مي گفتند: «به خانه هايتان برويد و چتر برداريد، الآن است كه باران بيايد ولباسهايتان خيس شود!»

نزول باران
استاد رسولي مي گويد: «آن روز گذشت و شب شد و ما طبق معمول به نماز جماعت آية اللّه خوانساري در مدرسه فيضيه رفتيم - اكنون يادم نيست كه به چه مناسبتي شبها در مدرسه فيضيه بعد از نماز جلسه روضه خواني وسخنراني بود- مرحوم حاج شيخ محمد تقي اشرافي به منبر رفت و هنوز اوايل سخنراني ايشان بود كه باران شروع به باريدن كرد و سبب به هم خوردن مجلس روضه گرديد و آن شب باران مفصلي آمد...».

باران چنان بي امان فرو مي ريخت كه تا آن زمان چنين بارشي را كسي سراغ نداشت. قطرات درشت باران چهار ساعت ادامه پيدا كرد. از اين رو سيلي در بستر رودخانه جاري شد. همه جا را عطر نم باران پر كرده بود و شادي، سرور وخوشحالي را در خانه ها برپا. ذوق شاعرانه هم گل كرده و آنها را به ذوق آورده و به سرودن شايق كرده بود:

آية اللّه تا دعايي خواند به ثناي خدا لبي جنباند بحرالطاف حق به موج آمد ابر رحمت بلند اوج آمد

جانفزا باد شد بجنبيدن ابر شد مستعد باريدن

شعله برقها به كوه بتافت نعره رعد ابرها بشكافت

باد شد ابر را به انگيزش آب شد از سحاب در ريزش

هم چو غربال آسمان مي ريخت گوهر خاك را به گُل آميخت

بودي آن دانه هاي رحمت پاك چون گهرهاي اشك عاشق، پاك

دشت و صحرا دوباره گشت بهشت آب را بر گرفت چاك بهشت

سبزه ها خضرت جواني يافت تا ابد آب زندگاني يافت

غنچه ها جملگي به خنديدن سرو و بيد آمده به رقصيدن

برگ نسرين شد گهر آلود شاخ سوسن شده است عطر آلود

دشت بگرفت زيب فروردين باز از نو جهان گرفت از دين

آب در نهرها فراوان شد شادمان قلب مرد دهقان شد

شد مبرهن حقيقت اسلام كافران رفته در شگفت تمام

انعكاس جهاني
بي سيم هاي پادگان خاكفرج به كار افتاد و خبر اين حادثه شگفت، به جهان مخابره شد و با پخش خبر حادثه از طرف مقام هاي رسمي لندن و آمريكا خبر حادثه انعكاس جهاني پيدا كرد. مردم جهان كه بر اثر لطمات شديد جنگ جهاني،در درياي يأس و نوميدي غوطه ور شده بودند، با شنيدن اين خبر به قدرت دعا در تغيير سرنوشت، ايمان آوردند وبارقه اميد در دلهايشان روشن گشته و به عظمت معنوي اسلام سر فرود آوردند؛ حتي برخي ژنرال هايي كه در پادگان بودند و پيش از اين غرورشان مانع از دعا و نيايش اين جنگ ويران گر دعا كند.

حسين ايدرم

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.